بهراد منبهراد من، تا این لحظه: 12 سال و 22 روز سن داره

♥بهراد بهترین هدیه ی خدا♥

اولین خرید سیسمونی

                                 سلام عزیز مامان                                                     الان ما تو هفته ۲۲ هستیم و من از تمام هفته ها الان به تو بیشتر حس نزدیکی می کنم و عاشقانه لحظه لحظه ها رو واسه دیدن سپری می...
20 آذر 1391

نی نی وبلاگ:مسابقه(اتاق من)

                                          به اتاق من خوش آمدید                        اینجا اتاق منه اینجا اتاقی که مامان و بابای من با هزار امید و آرزو با کلی ذوق وشوق برام آماده کردن البته صلیغه از اونا بود ولی مسائل مالیش با مامانی مژگان و بابا مجید که واقعا دستشون درد نکنه که سنگ تموم گذاشتن و بهترین ها رو واسه ی ...
21 تير 1391

♥ بهراد در اولین مسابقه زندگیش برنده شد.....

                         سلام به همگی شیطونک مامان تو اولین مسابقه ی زندگیش که تو نی نی وبلاگ با عنوان "اتاق من" بود برنده شد و اتاقش به عنوان ِیکی از زیباترین اتاق ها اعلام شد وحالا عکسش به مدت ۱هفته تو نی نی وبلاگ به نمایش گذاشته شده هورااااااااااااااااااااااا پسر قشنگم...                                          &nb...
19 تير 1391

ماهگرد3

پسرک من امروز وارد ۴ماهگی شده و حسابی واسه خودش مردی شده واسه همینم تصمیم گرفتیم به افتخار این روز قشنگ ۳تایی بریم بیرون و بگردیم بعدشم یه جشن ۳نفره کوچولو بگیریم و این شد که رفتیم نور تا پسرک من واسه اولین بار جنگل رو ببینه و لذت ببره;;)   تا رسیدیم تو همش با دقت این طرف و اون طرف رو نگاه می کردی انگار برات جدید و جذاب بود واسه همین هم موقع عکس گرفتن هر چی من و بابائی صداتون می کردیم اصلا اعتنا نمی کردی واسه همین تو تمام عکس ها سرت به یک سمت دیگه ....... بعد اینکه دیدیم هوا تاریک شد چندتا فروشگاه رفتیم و ساعت ۱۰ به بعد برگشتیم وکیک و شام گرفتیم و اومدیم خونه موقع شام شما یک سر و صدائی راه انداختید که نگو و نپرس الب...
19 تير 1391

معاینه پایان 3ماهگی

امروز برای معاینات ماهانه رفتیم پیش دکتر نی نی ها یعنی آقای دکتر معتمدی بعد معاینات پسرک من وزن و قد در پایان ۳ماهگیت:   وزن:۶.۷۰۰ قد:۶۰ و اقای دکتر از روند رشد پسرک ما کاملا راضی بود وقتی داشت معاینه می کرد تو همش می خندیدی اقای دکتر هم شروع کرد باهات بازی کردن اخه دکتر نی نی ها خیلی مهربونه.... ...
18 تير 1391

بهراد و مهیار

امشب شیطونک مامان رفته بود خونه دوست جونش مهمونی تا غروب خونشون بودیم کلی ازشون عکس گرفتیم خیلی بامزه بود دوتاشون رو گذاشتیم کنار هم تا ازشون عکس بندازیم پسرک شیطون من ۲بار با مشت زد تو صورت دوست جونش تا اینکه من جداشون کردم ،غروب بابا جوناشون اومدن دنبالمون ۶تایی با هم رفتیم بیرون هوا خوری خیلی خوش گذشت جاتون خالی کلی خندیدیم اینم عکسشون :قربونتون بشم من     ...
14 تير 1391